نبودنت
زماني بود..
رفيق كه بوديم تكيه گاه همم بوديم
قهر كه بودم باهات بازم ميدونستم پشتمي، ميدونستم زمين نميخورم چون تكيه ام محكمِ , مطمعن بودم اگه من حالم بده يعني توام حالت بده ..
وااااي به وقتي كه يه روز نميديدمت ..
انگار با زمين و زمان مشكل دارم انقدر بهونه ميگرفتم كه خودم كلافه ميشدم از خودم ..,
زنگ كه ميزدي صدامو كه ميشنيدي ميگفتي امروز نديدمت خب آمادم براي شنيدن حرفات, منم با لحن بي حال ميگفتم چه فرقي داره براي تو ..
ميگفتم همين خونسرديت آدم و اذيت ميكنه اصلا ميدوني چيه ؟من اشتباه عاشق شدم ..
ميگفتم و ميگفتم ..
همين كه تموم ميشد
يه نفس سفت ميكشيدي و ميگفتي خانومِ غر غرو اگه تموم شد آماده باش دارم ميام دنبالت ..
همه ي غرايي كه به جونت زدم وهمه ناراحتيم و يادم ميرفت و با زمين و زمان آشتي بودم ..
ولي الان..
تكيه گاهم كه نيستي هيچ ..
خودت پرتم كردي بيوفتم و بفهمم تكيه اي ندارم.
جوري شده..
كه ميدونم حالم خرابه ولي نميدونم تو حالت بد يا نه ..
طوري شده ..
يه سالِ نديدمت .. يعني اگه زنگم بزني صدام در نمياد انقدر كه غر زدم به عكست و منتظر بودم نفس سفت بكشي,ميدوني چيه با زمين و زمانم مشكل دارم و قرار نيست باهاشون آشتي كنم ...
زماني شده...
نميدونم كجاي زمين داري نفس سفت ميكشي
...
نميدونم اين همه تغيير زمانش كي بود ..
عجب زمان بدي شده نبودنت...
پ.ن:وقتي_فقط_تو_بلد_بودي_منو
+ نوشته شده در ساعت توسط مهدیه_ص
|
یکی مرغ پرورده ام خاکخورد